این پایان نامه در قالب فرمت word قابل ویرایش ، آماده پرینت و ارائه به عنوان پروژه پایانی میباشد
عنوان صفحه
فصل اول(كليات تحقيق)
مقدمه 2
بيان مسئله 4
اهداف تحقيق 5
فرضيه تحقيق 7
تعاريف عملياتي 7
فصل دوم(پيشينه و ادبيات تحقيق)
هوش هيجاني را بشناسيم 10
چگونه مي توان در هوش هيجاني پيشرفت كرد؟ 13
مؤلفه هاي هوش هيجاني 16
سنجش براي هوش هيجاني 19
هوش هيجاني EI 20
اهميت اندازه گيري هوش هيجاني 24
تعريف و پيشينه هوش هيجاني 25
پيشينه مطالعه هوش غير شناختي 27
هوش درون فردي 30
مؤلفه هاي اصلي هيجاني و اجتماعي و عوامل تشكيل دهنده آنها 32
مؤلفه ها 33
عوامل 34
فصل سوم(روش تحقيق)
جامعه مورد مطالعه، حجم نمونه، روش نمونه گيري 39
ابزار اندازه گيري 40
روش تحقيق 41
عنوان صفحه
روش آماري مربوط به فرضيه 42
فصل چهارم(يافته ها و تجزيه و تحليل داده ها)
مقدمه فصل چهارم 44
جدول نمرات خام آزمودني ها از آزمون هوش هيجاني وضعف رواني 45
بررسي رابطه بين وسواس و هوش هيجاني 47
نمرات خام آزمودني هاي از آزمون وسواس در گروه دختران و پسران 48
مقايسه وسواس در بين دختران و پسران 50
نمرات خام آزمودني ها از آزمون هوش هيجاني در بين دختران و پسران 51
مقايسه هوش هيجاني در بين دختران و پسران 53
فصل پنجم(بحث و نتيجه گيري)
بحث و نتيجه گيري 56
پيشنهادات 59
محدوديت هاي تحقيق 60
منابع و مآخذ 61
فصل اول
كليات تحقيق
مقدمه
بيان مسأله
اهميت وضرورت تحقيق
اهداف تحقيق
فرضيه تحقيق
متغييرهاي تحقيق
تعاريف عملياتي ونظري واژه ها ومفاهيم
مقدمه :
مفهوم هيجاني موضوعي است كه مورد توجه دانشمندان وفلاسفه قديم بوده است وحتي داروين شواهدي يافت كه در آن همراه با تكامل دستگاه عصبي مركزي ،حالات هيجاني نظير: ترس ،خشم ولذّت جلوه گر مي شود .(اتكسيون 1986؛ترجمه براهني 1380)
ولي بررسي علمي ودقيق آن به دهه ي گذشته بر مي گردد كه ابتدا در سال 1990پيتر سالوي هوش هيجاني را مطرح كرد و آن را به صورت توجه به هيجان ها وكاربرد مناسب آنها در روابط انساني ،درك احوال خود وديگران ،خويشتن داري وتسلّط بر خواسته هاي آن ،همدلي با ديگران واستفاده مثبت از هيجانها در تفكروشناخت مطرح كردند بعد گلمن 1995 هوش هيجاني را به عنوان يكي از مؤلفه هاي سلامت روان معرفي كردند وبر اين باور بود كه براي ارتقاءسلامت روان افراد بايد مؤلفه هاي هوش هيجاني را در افراد پرورش داد. هم چنين اون بار آن نيزبا طرح نظر خود تحت عنوان بهره هيجاني آن را عبارت از قابليت ها ومهارت هائي مي دانند كه بر روي توانايي فرد براي مقابله مؤثر با احتياجات محيط وفشارهاي آن اثر مي گذارد بطور خلاصه گفته مي شود كه ميزان هوش nافراد ،ضامن موفقيت آنها در درازمدت وكل زندگي نمي باشد بلكه ويژگيهاي ديگري براي برقراري ارتباطات مناسب انساني وموفقيت در زندگي لازمست كه هوش هيجاني ناميده شود وطرفداران اصلي روان شناسي انسان گرايانه در اين دهه گودون آلبورت ،آبراهام مازلو و كارل راجرز عقيده دارند كه يكي از احتياجات ضروري وجنسي انسان اين است كه نسبت به خودش احساس خوبي داشته باشد هيجان هاي خود را مستقيماًتجزيه نمايد واز نظر هيجاني رشد كند. (هرمان 1992به نقل از سالوي وهمكاران 1958)
در حيطه روان شناسي انديشمندان بزرگ از طرفي به علّت شناسي دردهاي رواني انسان واز طرف ديگر به طرح روش هايي براي بهره مندي انسان از ظرفيت كامل خود در جهت اختلالات رفتاري به خصوص ضعف رواني ووسواس كه توضيحاتي شده كه همه در جاي خود مقبول وهريك تكامل بخش ويا حداقل همپوش نظريه هاي پيشگام شده است .
بيان مسأله
تجارب هيجاني از دير باز به عنوان متدي مركزي درمانگري در نظر گرفته شده است ودرماندگي هيجاني عمده ترين عامل انگيزش براي جستجو درمان است .بر همين اساس نظم جويي عاطفي ،اختلال هاي عاطفي ،پيوند هيجاني وفرايند تحول نظم جويي عواطف از مباحث مورد توجه روان درمانگران است امروز اين امر مورد قبول قرار گرفته است كه تنظيم عواطف وطرح يابي زيست شناختي كاملاً وابسته بهم هستند (شور -1994)در دهه هاي اخير با تأثير هيجان در كاركرد شخصيت وسلامت روان تأكيد فراواني شده است ومطالعات روزافزوني به منظور بررسي اينكه افراد چگونه با حوادث هيجاني واسترس زا او كنار مي آيند وتأثيرات ضمن اين روش ها بر سلامت جسمي ودور از اختلالات رفتاري ماند ضعف رواني ووسواس مي شود .(پروين 1996)
در اين باره مي گويد :ديدگاه غالب اين است كه هيجاناتي كه توسط افراد تجربه مي شود ونيز چگونگي كنار آمدن افراد از نظر هيجاني قسمت مهمّي از شخصيت آنها را تشكيل مي دهد وداراي تأثير مهمي بر روي وسواس دارد . انسان ها در موقعيت هاي متفات واكنش هاي گوناگون از خود نشان مي دهد اما با وجود تمام اين تفاوتها ،راهي كه براي كنترل واداره هيجانات خود انتخاب مي كنند بايد از نظر اجتماعي مناسب ومقبول باشد ،اگر چنين نباشد اثراتي كه رفتارهايشان به دنبال خواهد داشت مي تاند ويرانگر باشد سالووي وماير (1990-1989)با طرح مفهوم تازه هوش هيجاني كه براساس نظريات گاردند درباره استعداد هاي فردي شكل گرفته بود پاسخ قابل قبولي براي اين سئوال مطرح نموده است . وبراساس اين نظريه انسان داراي توانايي هاي قابل پرورش است كه مي تواند اورا براي مقابله با شرايط زندگي آماده كند .(سيد محمدي 1382)
اهداف تحقيق
هدف از تحقيق حاضر بررسي رابطه بين هوش هيجاني ووسواس در بين دانش آموزان مقطع سوّم دبيرستان يا حدود سني 17ساله شهر ابهر است واينكه آيا هوش هيجاني افراد ووسواس در اعمال وافكار مي تواند با هم رابطه داشته باشد وآيا وسواس عملي يا فكري در هوش هيجاني تأثير مثبت يا منفي دارد . واينكه آيا هوش هيجاني در بين دختران بيشتر از پسران است ويا وسواس در بين دختران وپسران داراي تفاوت است يا نه .
اهمّيت وضرورت تحقيق
بايد گفت كه بيشتر مهارتهادر اثر تعليم وتربيت پيشرفته مي شود واحتمال دارد كه اين موضوع حداقل براي بعضي از مهارتهاي هوش هيجاني صحيح باشد . مهارتهاي هوش هيجاني در منزل وبا تعامل خوب والد وفرزند شروع مي شود والدين به فرزندان خود ياد مي دهند كه هيجانهاي خود را تشخيص داده وآنها را نامگذاري كنند ولي اگر غير از اين باشد ممكن است اين نشان ندادن هيجانها در فرزندان باعث اختلالات رفتاري در فرزندان شود به اين شكل كه فرزندان ما به خاطر سركوب شدن اين هيجانات دست به اعمالي مي زنند مانند وسواس كه خواه به صورت عملي است وهواه به صورت فكري ويا حتي سيتري ونشان دادن بيماريهاي مانند سردرد ودل ودرد وامثال اينها كه اميد است با انجام اين پژوهشها بتوانيم ميزان اي عوامل را از زندگي نوجوانان بكاهيم وهمين طور روش درستي در ايجاد هيجان فرزندانمان بيابيم . وهمين طور آيا بين هوش هيجاني وجنسيت در بين آزمودني ها تفاوت معني داري وجود دارد يا نه .